استاد ماهر (دکتر قلب من) [فصل دوم] P{❸➋}
انگار هیونجین میدونست چه اتفاقی قراره بیوفته پس هیچکدوم از بادیگارداشو مسلح نکرده بود ..
جین دست جینهو رو گرفت و از اون مکان دور شد و به سمت ماشین حرکت کرد اما بادیدن اون صحنه سر جاش وایستاد ..
اون تهیونگ بود کنار نامجون وایستاده بود .. جینهو سرش گیج رفت و افتاد اما جین سریع برگشت به طرفش و اونو گرفت تو بغلش
تهیونگ با دیدن اون صحنه سریع اومد کنارشون
ته:چیشده؟
جین:تو چجوری؟
ته:بعدا برات میگم الان بلندش کن ببریمش داخل
جین:اما شوگا و ..
ته:نگران اونا نباش نامجون رفت کمکشون ..
..
..
..شوگا:جینهو رو به جین سپردم که ببرتش، حالا باید با این شارلاتان بجنگیم ..
هیو:سریع برین دنبال دختره*داد*
شوگا:این اجازه رو بهت نمیدم..
هیو:میبینیم
شوگا:چرا مثل یه ادم حسابی نمیای با من مبارزه کنی؟چرا مثل ترسو ها وایستادی یه گوشه و داری نگاه میکنی؟
هیونجین با این حرف شوگا عصبی شد و خواست به طرفش حمله ور بشه که دستی رو دستش مانع حرکتش شد
نامی:امیدوارم کار دیگه ای نکنی چون به ضرورت تموم میشه
شوگا:ن..نامجون ..
نامی:نگران نباش همه چی حله *چشمک زد*
پلیسا وارد کار شدن و اونا و محاصره کردن ..
پ(پلیس):دستامونو بزارید رو سرتونو تسلیم بشید
هیو:لعنت بهت جین لعنت بهت*داد*
نامی:بهتره ساکت باشی
نامجون با به حرکت دستای هیونجین و بست اما
هیونجین زرنگ تر از این حرفا بود پس زود تر عمل کرد و دستشو کرد تو جیبشون چاقویی دراورد و با دست دیگش گردن نامی رو گرفت و چاقو و گذاشت رو گلوش
..
یههههه خیلی جالب شد نه؟؟
من خودم ریختم پشمام موند با این ایدم🤣
جین دست جینهو رو گرفت و از اون مکان دور شد و به سمت ماشین حرکت کرد اما بادیدن اون صحنه سر جاش وایستاد ..
اون تهیونگ بود کنار نامجون وایستاده بود .. جینهو سرش گیج رفت و افتاد اما جین سریع برگشت به طرفش و اونو گرفت تو بغلش
تهیونگ با دیدن اون صحنه سریع اومد کنارشون
ته:چیشده؟
جین:تو چجوری؟
ته:بعدا برات میگم الان بلندش کن ببریمش داخل
جین:اما شوگا و ..
ته:نگران اونا نباش نامجون رفت کمکشون ..
..
..
..شوگا:جینهو رو به جین سپردم که ببرتش، حالا باید با این شارلاتان بجنگیم ..
هیو:سریع برین دنبال دختره*داد*
شوگا:این اجازه رو بهت نمیدم..
هیو:میبینیم
شوگا:چرا مثل یه ادم حسابی نمیای با من مبارزه کنی؟چرا مثل ترسو ها وایستادی یه گوشه و داری نگاه میکنی؟
هیونجین با این حرف شوگا عصبی شد و خواست به طرفش حمله ور بشه که دستی رو دستش مانع حرکتش شد
نامی:امیدوارم کار دیگه ای نکنی چون به ضرورت تموم میشه
شوگا:ن..نامجون ..
نامی:نگران نباش همه چی حله *چشمک زد*
پلیسا وارد کار شدن و اونا و محاصره کردن ..
پ(پلیس):دستامونو بزارید رو سرتونو تسلیم بشید
هیو:لعنت بهت جین لعنت بهت*داد*
نامی:بهتره ساکت باشی
نامجون با به حرکت دستای هیونجین و بست اما
هیونجین زرنگ تر از این حرفا بود پس زود تر عمل کرد و دستشو کرد تو جیبشون چاقویی دراورد و با دست دیگش گردن نامی رو گرفت و چاقو و گذاشت رو گلوش
..
یههههه خیلی جالب شد نه؟؟
من خودم ریختم پشمام موند با این ایدم🤣
۳۸.۳k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.